گفت وگو با سروش دباغ
برخي از متفكران اعتقاد دارند كه دكتر سروش از نظر فكري فرزند شهيد مطهري و دكتر شريعتي است. نظر شما در اين باره چيست؟
بگذاريد اين گونه بحثم را شروع كنم كه به يك معنا دكتر سروش هم ميراثدار مرحوم مطهري و هم ميراثدار مرحوم شريعتي است. از يك سو خصوصاً در اوايل انقلاب ايشان يادنامهاي را دربارۀ مرحوم مطهري منتشر كردند كه اتفاقاً برخي از مسئولين نظام مثل آقاي هاشمي هم آنجا مقاله دارند. آقای سروش قبل از انقلاب آشناييهايي با مرحوم مطهري داشتند. حتي چند سالي را به پيشنهاد آقاي مطهري پيش آقاي شريعتمداري كه اهل فلسفه بوده و امروز در سلك فقاهت درآمده و كار فقيهانه ميكند فلسفه خوانده است. مرادم اين است كه ذوق اصلی ايشان ذوق فلسفي بوده است و به همین سبب در حوزۀ فلسفۀ اسلامي كار ميكردهاند و نهاد ناآرام جهان محصول اين دست کندوکاوها و تاملات است؛ در مقام شرح حركت جوهري در فلسفۀ صدرا. از اين حيث دست کم در برههای تحت تأثير مرحوم طباطبايي و مطهري بودهاند و نَسَبنامۀ فكري ايشان به لحاظ فلسفي از يك حيث به سنت صدرايي ميرسد كه شارحان و نمايندگان توانمندي چون مطهري و طباطبايي داشته است.
و از سوي ديگر ميراثدار مرحوم شريعتي است، چون از زماني به بعد، خصوصاً زماني كه ايشان بحث از روشنفكري ديني را مطرح ميكند، پا جاي پاي مرحوم شريعتي ميگذارد. البته از پروژۀ او به يك معنا عبور ميكند و دين حداقّلي را به يك معنا در برابر دين ايدئولوژيك يا حداكثري شريعتی قرار ميدهد و از اسلام دموكراتيك در مقام يك پروژۀ سياسي دفاع میکند. كتاب فربهتر از ايدئولوژي متضمن همين معاني است. در يك دوره آقاي سروش تعبير احياگري و محيي دين بودن را بيشتر به كار ميبرد، ولي از جايي به بعد ايشان عالماً و عامداً تعبير روشنفكري ديني را انتخاب ميكند. اساساً قبض و بسط تئوريك شريعت كه در سال 68 منتشر ميشود به يك معنا عبور از آن نوع نگاه به دين است. روشنفكري ديني متضمن جدي گرفتن دستآوردهاي عقل مستقل از وحي است و اين توصيفي كه ايشان در قبض و بسط آورده از يك تئوري معرفتشناختي كلگرايانه يا به تعبير معرفتشناسان انسجامگرايي[1] سرچشمه ميگيرد. اين امور كاملاً فراتر از آموزههاي سنت فلسفه اسلامي است. در واقع نكاتي كه ايشان مطرح ميكند متضمن جدي گرفتن دستآوردهاي دنياي جديد است كه در پروژۀ فكري مرحوم مطهري كمتر ديده ميشود. درعين حال تأكيد ايشان بر عرفان هم تأكيد پررنگي است در قياس با مرحوم مطهري و عبورشان از پروژۀ شريعتي نيز با توضيحي كه عرض كردم روشن است. اما به عنوان كسي كه كار روشنفكري ميكند قطعاً ملهم از آموزههاي شريعتي بوده و مقولۀ روشنفكري را به يك معنا از شريعتي گرفته است. اما شريعتي برخلاف مطهري نسبت زيادي با فلسفه نداشت و از اين لحاظ شايد سروش شبيهتر به مطهري باشد و به اصطلاح شباهتش با مطهري بيشتر همان فلسفۀ صدرايي است. اما يادتان باشد كه از قبض و بسط به اين طرف به تعبيري از پروژۀ فلسفۀ صدرايي گذر ميكند. يك بار یکی از شاگردان ایشان به من گفت که آقای سروش گفته است: «مؤلّف كتاب نهاد ناآرام جهان مرده است.» به اين معنا در واقع از پروژۀ صدرايي هم وقتي كه تأملات قبض و بسطي براي ايشان جدي ميشود، عبور ميكند.
معرفتشناسي قبض و بسط داراي يك مبناي كانتي است. هنگامی که شما آموزههای معرفتشناختی كانتي را جدي بگيريد ديگر در حوزۀ متافزيك مانند متافيزيسينها نميتوانيد سخن بگوييد. يك برههاي ايشان ملهم از سنت صدرايي و آموزههاي مرحوم طباطبايي و مطهري به عنوان شارحين صدرا است، اما وقتي شما پروژۀ كانت را جدي ميگيريد، نميشود سخنان متافزيكی معتنابهی گفت. نه اینکه سخن از نفی متافیزیک باشد اما به مثابه يك امر معرفت بخش اگر مدنظرتان باشد، آنگونه متافزيكیانديشي نميتوان كرد. از دورهاي به بعد سروش، متافيزيسين نيست؛ اقلاً با توجه به قبض و بسط. البته ميتوان رگهها و ريشههاي آن را جلوتر تشخص داد اما قطعاً بعد از قبض و بسط، آن نسبتنامۀ متافزيكیانديشي كمرنگ ميشود.
پس در رويكرد جديد آقاي سروش، فلسفۀ اسلامي ديگر جايگاهي ندارد؟
نه اين كه جايگاهي ندارد. در بحث از توضيح پديدۀ وحي آقاي سروش از آموزههاي فلاسفۀ اسلامي و عرفا استفاده ميكند و هميشه عرفان براي ايشان يك مقولۀ جذاب بوده است. ميخواهم بگويم از منظر معرفتشناختي اگر ببينيم، قبض و بسط به هر حال متضمن جدي گرفتن پروژۀ كانتي است و در مقام بوميسازي آن آموزهها در مقام فهم دين است. نه اين كه جايي نداشته باشد ولي قطعاً پيشفرضها و مباني انسانشناختي، جهانشناختي، وجودشناختي و معرفتشناختي است كه بايد به محك نقد گذاشته شود و آن محك هم همان پروژۀ انسجامگرايانه معرفتشناختي است كه اگر شما اين تلقي را جدي بگيريد بايد در دستاوردهاي جهان جديد در حوزههاي علوم انساني به ديدۀ عنايت بنگرید. چيزي كه نزد متافیزيسينهاي گذشتۀ ما نبوده است. و الا ايشان از بحث تفكيك ميان ادراکات اعتباري و ادراکات حقیقی مرحوم طباطبايي بسيار استفاده كرده است؛ هم در قبض و بسط تئوريك شريعت و هم در تفرج صنع. كاملاً به آموزههاي فلاسفۀ مسلمان معاصر عنايت دارد. اما در عين حال مبناي مختار معرفتشناختی آقای سروش متفاوت از مبنای فلاسفۀ مسلمان است. میتوان مبنای معرفتشناختی عموم فلاسفۀ مسلمان را در بحث توجیه مبناگرایی کلاسیک دانست، حال آنکه چنانچه آمد ایشان از انسجامگرایی برای تقریر ایدههای خویش سود میگیرد.
شما به عنوان كسي كه آثار دكتر سروش را بررسي كردهايد، آيا معتقديد تفكر آقاي سروش به گرايش خاص اسلامي منعطف است؟
هرچند خود ايشان چند سال پيش قصۀ تجديد تجربۀ اعتزال را مطرح كرد و معتقد است كه ميتوان آن نگاه يا نحلۀ كلامي اسلامي را احياء كرد اما در مجموع نمی توان ایشان را در قالب خاصي جاي داد، اما به لحاظ فكري شايد بتوان ايشان را در دستۀ عقلگراياني قرار داد كه در به دست دادن تلقي و تبيين عقلاني از دين همت ميگمارند. اين كار متضمن تنقيح و ایضاح مباني و مبادي وجودشناختي، انسانشناختي و معرفتشناختی مؤلفههای مختلف سنت است.
آيا علاقهمندي خاصي در زمينههاي هنري و مطالعاتي مشاهده كردهايد كه دكتر سروش آن را بيشتر مورد توجه قرار داده باشند؟
خب، محبوب نخست ايشان مولوي است. هم آشنايي عميقي با آثار مولوي دارد و هم علاوه بر آشنايي احساس همدلي با بزرگي مثل مولوي دارند. من بارها شنيدهام كه ايشان به تعبيري جيرهخوار سفرهاي است كه او پهن كرده، هرچند هیچگاه كوس همسري همكفوي با او را نزده است. علاوه بر آن از بين متفكران مسلمان هم به غزالي عنايت دارند؛ از معاصرين نيز به مرحوم زرينكوب به عنوان يك محقق در حوزۀ تاريخ، عرفان و مثنویپژوهی خیلی عنايت دارند. با شريعتي هم به جهت اگزيستانسي و وجودي شايد همدلي بيشتري داشته باشد تا با منظومۀ معرفتي او. در بين متفكران غربي ميدانيد كه ايشان با آثار پوپر آشنايي دارد و از آنها خيلي استفاده كردهاند. علاوه برآن تصور ميكنم با اسپينوزا همدلي بيشتري دارند.
از بين هنرمندان به آثار چه كساني علاقهمند بودند؟
در يك برهه آثار مخملباف را بسيار نگاه ميكردند و با ایشان همدلي داشتند. ميدانيد كه ایشان از فيلم «نوبت عاشقي» هم حدوداً هجده سال پیش دفاع کردند. البته ايشان كارهاي مهرجويي را هم ميبينند. در حوزۀ شعر هم علاوه بر مولوي و حافظ، سعدي هم بسيار ميخوانند.
آيا ايشان مريد شخص خاصي بودند؟
به لحاظ فكري گمان نمي كنم مگر همان مولوي و از معاصرين فكر نميكنم. ايشان مشی و سلوک مرحوم طباطبايي را ميپسندند. من بارها ذكر خير ايشان را از آقای سروش شنيدهام. از بين سياسيون هم ذكر خير مرحوم بازرگان را از ايشان بسیار شنيدهام. تاکید بر اینکه بازرگان انسان مؤمن، دموكرات و منظمي بود.
يكي از نقدهایي كه به دكتر سروش وارد ميكنند اين است كه آقاي سروش بيشتر در طرح مباحث سلبي عمل ميكنند تا ايجابي؟
ايشان ايجابي هم بحث كردهاند اما شاید به صورت مجمل و بايد به تفصيل درآید. مجموعه مباحث ایشان هم صبغۀ سلبي دارد هم جنبۀ ايجابي. در بحثي مانند بسط تجربۀ نبوي و مقالههايشان در حوزۀ عرفان و اخلاق كه فهرست مبسوطي را تشكيل ميدهد، همه صبغۀ ايجابي دارند.
برخي معتقدند كه نظرات سروش به طور كامل پيرو آراء برخي از متفكران غربي از جمله پوپر است. نظر شما در اين رابطه چيست؟
كساني كه چنين ميگويند به تعبير من با عالم تفكر چندان آشنايي ندارند. قطعاً كسي مثل سروش یا ديگران از اين ايدهها الهام ميگيرند اما صورتبندي و بوميسازي اين ايدهها امري بيش از صرف آشنايي با يك ايدۀ فلسفي است. اگر كسي قبض و بسط تئوريك شريعت را درست خوانده باشد، ميتواند ببيند بيش از آنكه متاثر از پوپر باشد از كواین تاثير گرفته است. با اين حال اما ايشان در زمان تقریر آن نظريه با آراء كواين آشنايي کمی داشته است. قدرت فرد در صورتبندي و بوميسازي مسئله است كه او را متفكر ميسازد و انديشههايش را طنينانداز ميكند.
جايگاه دكتر سروش در ميان انديشمندان معاصر دنيا و به طور اخص دنياي اسلام چيست؟
در حوزه اسلامشناسي آراء ايشان مطالعه ميشود و محل بحث قرار گرفته است. تاكنون دوكتاب از ايشان به زبان انگليسي منتشر شده است. كتابهاي Reason, Freedom and Democracy in Islam در سال 2000 و ديگري در سال 2009 با عنوان The Expansion of Prophetic Experience) كه مشتمل بر مكاتبات با آیتالله سبحاني نیز هست.
آيا در جهان اسلام تاثيري چون تاثير نصر حامد ابوزيد داشتهاند؟
تا حدودی. بالاخره ما فارسي زبان هستيم و البته مذهبمان نيز در اقليت است و اين دو امر باعت ميشود كه سدي براي انتشار آراء كساني چون سروش در حوزۀ جهان اسلام وجود داشته باشد. با اين حال کتاب قبض و بسط تئوریک شریعت، صراطهای مستقیم و مقالات متعدد ديگري از ايشان به عربي ترجمه شده و مورد ارجاع است. در دنیای انگلیسی زبان تا به حال جندین کتاب دربارۀ آراء و اندیشههای ایشان به چاپ رسیده است. در كنفرانسها و محافل اسلامشناسی اروپايي نيز شاهد بودهام كه نظريههاي ايشان مورد بحث قرار ميگرفت.
آيا جايگاه انديشهاي ايشان قابل مقايسه با انديشههاي دكتر نصر ميباشد؟
اساساً آقاي نصر با آقاي سروش خيلي فرق ميكنند. آقاي نصر هم اسلامشناس است و هم سنتگرا. اما سروش مانند ابوزيد در حوزۀ سنتگرايي قرار نميگيرند؛ بلکه در عداد اسلامشناسان مدرن یا اسلامشناسان لیبرال قرار میگیرند. در عین حال ابوزيد با تحولاتي كه در ايران ميگذرد و آثار كساني چون سروش و مجتهد شبستري آشناست.
برخوردهايي كه با دكتر سروش ميشود چقدر جنبۀ سياسي دارد؟ اين موضوع در جوابهايي كه دكتر سروش ميدهند نيز آيا تأثيرگذار است؟
به نظر من بخشي از منتقدان آقاي سروش رويكرد سياسي داشتهاند. البته نميگويم تمام كساني كه ايشان را نقد كردهاند رويكرد سياسي داشتهاند و از منظرسياسي اظهار نظر كردهاند.
به نظر شما ارتباط دكتر سروش و اصلاحات تا چه حدي است، آيا ميشود ايشان را پدرخواندۀ اصلاحات ناميد؟
خود آقاي سروش هم گفتهاند كه پدرخواندۀ اصلاحات نيستند. البته تمايل چنداني هم به بحثهاي سياسي ايشان در موقعيت كنوني ندارم. ولي به نحو کلی میتوانم بگويم برخي از كساني كه در هشت سال موسوم به اصلاحات كنشگر سياسي بودند، تحت تأثير ايدههاي ايشان بودهاند. ولي آنچه را كه اتفاق افتاد نميتوان به عنوان مصداقي از آراء سياسي سروش در نظر گرفت. نه اين كه نسبتشان تباين باشد ولي به نظر من فصل مشترك زيادي نداشت. ايشان هميشه سعي ميكند فاصلۀ خود را از قدرت حفظ كند. به هر حال، به عنوان روشنفكري كه هميشه نسبت به آن چه كه در جامعه ميگذرد نقاد است، همواره حضور داشته است.
آيا ترويج تفكرات آقاي سروش چه در ايران و چه در خارج از ايران تحتالشعاع مقاصد سياسي است؟ و يا به تعبيري ديگر، چهرۀ آقاي سروش در دنيا همانند ايران در كنار چهرۀ سياسي ايشان تعريف ميشود؟
نه! در دنيا اولاً و بالذّات ايشان مولويپژوه است و اسلامشناس. اتفاقاً ايشان حرفهاي سياسي روزمره نميزنند. بيشتر به عنوان يك متفكر، اسلامشناس، مولوی پژوه و غزالی پژوه شناخته میشود. خوب ايشان كسي است كه دربارۀ اسلام و مدرنيته و راجع به تفسير مولوي بحث ميكند، راجع به فلسفۀ سياسي اسلام بحث ميكند. علاوه برآن به نحو تطبيقي راجع به پارهاي از مباحثي كه اصوليینِ ما گفتهاند و برخي مباحثي كه در فلسفۀ زبان جديد مطرح شده است، بحث میکنند. چندین ترم است كه ايشان در آمريكا و جاهاي ديگر تدریس میکنند، معمولاً اين چهرۀ ايشان پررنگ است.
تأثيرگذاري نظريات ايشان بر حوزۀ فرهنگي را تا حد ميدانيد؟
تصور ميكنم همين ميزان بحث و گفتوگو كه راجع به ايدههاي ايشان ميشود حاكي از تأملبرانگيز و معتنابه بودن اين ايدههاست. چه از موضع همدل باشد و چه از موضع عدم همدلی.
برخي از روشنفكران همعصر دكتر سروش بيان ميكنند كه ظاهراً آقاي سروش روش جامعي را براي نظرياتي كه مطرح كردهاند يا ساختماني كه اين دستگاه فكري در آن ساخته ميشود ارائه ندادهاند. آيا به نظر شما اين نقد وارد است؟ بدين معنا آيا ايشان برخي از مفاهيم مدرن را به دين تحميل ميكنند؟
از قبض و بسط به اين طرف ايشان اساساً قائل به اين نيست كه از دين میتوان مفاهيم مدرن را استخراج كرد و به هر نحو غير متدولوژيكي هم نباید به ايجاد قرائتي از دين همت گماشت. پروژۀ بيستسالۀ ايشان با ملاكهايي چون جدي گرفتن عقل مستقل از وحي پا به عرصۀ انديشه گذاشت. به همین سبب، تحمیل مفاهیم مدرن به دین با پروژۀ فکری ایشان منافات جدی دارد.
[1].coherentism
منبع : نشريه کندو، اسفند 1387
11 دیدگاه دربارهٔ «آیا دکتر سروش ميراث دار مطهری و شريعتی است؟»
سروش از شخصیت هایی است که فهم و درک سرشار و نبوغ بالایی دارد او تکرار نمیکند- عیبی که دیگران بر وی هموار میکنند- او آنچه میگوید از خودش است و میراث آفرین خود به همین خاطر تاثیر گذار است شاید بر اندیشه او پوپر یا مولوی و دیگران… اثر و آگاهی داشته اند؛ اما شخصی مثل سروش با نبوغ بالای خود همه مسائل را سنتز و تبیین میکند . به نظر من باید آثار او را خواند و نباید با این پیش فرض ها که او ممکن است اثر ویران کنندگی داشته باشد از درک آثارش خود را مانع کنیم که همان طور که به ما فهمانده اند بفهمیم. نبوغ ایشان در اثری مثل قمار عاشقانه پیداست لطفا با جزمیات سیاسی و مذهبی از بهره گیری از آثار این نویسنده عالیقدر خود را بی نصیب نکنید.
….
” جرات اندیشیدن داشته باش”
اینکه شما نظریه نوینی استخراج کنید تا اینکه زیربنای فکری را که اظهار می کنی صدرصد به آن معتقدی را علیرغم وجود نص صریح وروشن با استناد به دلایل رفتاری به تشکیک بکشی وبدعت گذاری به معنای آوردن نظریات جدیدی خارج از دین که بخواهی به دین قالب کنی یا نظریات دینی را چنان به زعم خود بسط دهی که از حدود الهی خارج شوی کاملا متفاوت است: سروش دوکارانجام می دهی بسط شک منتهی به شکاکیت گرایی. رواج نسبی گرایی درلوای دین.که هرد اینها درتاریخ منشا فساد بسیاری بوده است
بله همچنان كه در بسياري از سايت ها و شيكه هاي جهاني گفته مي شه سروش يك شخصيت مشهور و متفكر ي لايق است اما اگر بيشتر سخنراني ها و كتاب هاي سروش رو بخونين متوجه ميشين كه ايشون چيزي از خودشون ندارن و در اكثر برسش و پاسخ ها ا ز سخنان متفكرين جهان مخصوصه در بحث ها ي مربوط به جامعه از نظرات لاك . روسو و جنا بماركس استفاده كردن . براي اشتايي بيشتر با سروش دوستان عزيز مي تونن از طريق فيلتر شكن به سايت drsoroush.com مراجعه فرماييد سپاس سيروان از كردستان
به نظرمن دیدگاههای سروش با یافتن اشکال در ایده ها و نیافتن راه حل اون شرو میشه……..ایده ای که با عقل سروش جور در نمیاد اون با فکر خودش اونو رد میکنه …..فک نمیکنه شاید از نادانی و نا آگاهیش باشه………..
خطاب به دکتر سروش
دست بردار از این خاک غریب که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه عشق قهرمانان را بیدار کند….
سلام
به نظر من آقاي دكتر سروش با اين تفكر كه مي توان به صورت مستقل وبدون استفاده از وحي دين را شناخت وبه يك جهانبيني واقعي دست پيدا كرد به مقابله با دين پرداخته است
ايا دين مانند يك مسله رياضي ويا پزشكي است كه با تحقيق و كنكاش بتوان آن را حل كرد آيا عقلي كه محدود است وپا را نمي تواند از عالم محسوسات فرارتر بگذارد چگونه مي تواند به عوالم مجردات ويا به عوالم بعد از مرگ دسترسي پيدا كند وآنها را درك كند
موفق باشيد
بسیاری معتقدند که بحثهایی که که از جانب روشنفکران مذهبی از جمله دکتر” عبدالکریم سروش ” در مورد پلورالیسم دینی و تجربه نبوی بیان شده ، بایستی در مجامع صرفاً سطح بالای علمی و اساتید تراز اول حوزه و دانشگاه مطرح شود و پس از نتیجه گیری به میان توده مردم سرازیر شود و در صورتی که این مسائل در میان عوام مطرح شود منجر به ایجاد شک وشبهه و تزلزل در میان توده عوام مسلمان و معتقد به شریعت می شود.به نظر نگارنده این روند کانالیزه کردن در بسط افکار و اندیشه های اسلامی و دینی نه تنها موجب رشد وبالندگی دینی و جذب انسانها به ارزشهای والای انسانی نمی شود بلکه ارائه تنها یک قرائت از برداشتهای دینی باعث رکود دین و عدم پاسخگویی آن به مسائل دنیای امروز می شود.
آنچه از متن قرآن و قصه های گذشتگان بر می آید این است که شک و شبهه وسوال همیشه در میان حتی عامی ترین مردمان وجود داشته ودارد ، مهم آنست که آیا فضای دینی موجود این جرات و جسارت را به آنها می دهد که آنرا بیان کنند یا خیر ؟
نگارنده در سالهای 74 تا 78 در دانشگاه تحصیل میکرده است و به خوبی با فضای سیاسی دانشگاه قبل و بعد از دوم خرداد 76 آشنایی دارد.
مشکل ما اینست که در فضای علمی ما اساتیدی که برای سخنرانی و بیان نظرات خود دعوت میشوند ، تنها و به صورت فردی دعوت می شوند و وقتی شخصی متکلم وحده باشد ممکن است نظراتی ارائه کند که از نظر خودش درست باشد و به صورتی بیان شود که بسیاری از دانشجویان که اطلاعات دینی زیادی ندارند حتی به ابتدایی ترین معتقدات دینی خود شک کنند !
هر چند اگر کسی در زمینه قرآن وتفسیر مطالعه داشته باشد به خوبی می تواند تشخیص دهد که برداشت و تفسیر قرآن با تفسیر به رأی متفاوت است و آیات قرآن مکمل یکدیگرند وبه قول خود قرآن “متشابهاً مثانی ” هستند و بسیاری از افراد از جمله آقای سروش با عرض تأسف فقط یک آیه ازسوره ای را می گیرد و با همان آیه برداشت خودش را با مهارتی که در فلسفه و سخنوری و آشنایی زیادی که از اشعار مولوی دارد که از آن هم برداشتهای شخصی خود را استفاده می کند ، به نحوی بیان می کند که اگر کسی اطلاعی از آیات دیگر نداشته باشد به راحتی آن برداشت و تفسیر به رأی ایشان را می پذیرد!
زمانی که شخصی مثل دکتر سروش برای سخنرانی دعوت می شد با عرض تأسف بسیاری از افراد تاب تحمل سخنان ایشان را نداشتند وبه طرف ایشان صندلی پرت می کردند.آیا به نظر شما یک مسلمان باید چنین رفتاری داشته باشد؟
مگر قرآن نمی گوید : فبشر عبادی الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه / به بندگان من بشارت ده که سخن را میشنوند و از بهترین آن تبعیت می کنند.
البته اشکال کار از اینجاست که مخالفان سخنان ایشان هم دعوت نمی شدند تا در همانجا مناظره علمی صورت بگیرد و ابهام دانشجویان برطرف شود.
فضای دانشگاهی ما زمانی می تواند پویا و انسانساز باشد که تاب تحمل نظرات مختلف را داشته باشیم ، از بسط اندیشه های دیگران هراسی نداشته باشیم و به قول شهید مطهری در کتاب پیرامون اقلاب اسلامی به مخالفان خود در دانشگاه کرسی بدهیم تا بیایند ونظرات خود را بیان کنند.
متأسفانه در جامعه ما گروهی پیدا شده اند که هر چند خود را طرفدار مطهری عزیز می دانند اما در عمل ذره ای طبق سیره ایشان عمل نمی کنند! از همینجا به همه دوستان از هر نوع طرز تفکر و سلیقه ای توصیه می کنم بار دیگر به آثار شهید مطهری مراجعه کنیم ، پیرامون انقلاب اسلامی را بخوانید و ببینید به جای آنکه اندیشه مخالف خود را با فشار و ارعاب و تهدید به خارج از مرزها فراری دهیم و به آنها انگ های مختلف بزنیم بهتر نیست فضای جامعه را به گونه ای آرام کنیم که هر کس هنری برای دعوت به سوی خدا دارد بیاید واندیشه خود را بیان کند و زود انگ بی دینی و بی ایمانی به او نزنیم.
بگذارید سروش با برداشتهایی که از هرمنوتیک “گادامر” و هر هنر دیگری که دارد حرفش را در مورد برداشتی که از اسلام دارد بزند. دیگران هم بیایند و او را نقد کنند.
سلام با تمام ارادتی که به جنابعالی وپاره ای از افکارتن دارم اما حس می کنم که بیشتر از آنچه که بزرگ باشید شمارو بزرگ کردن واینهم یک بازی سیاسی وگرنه قیاس شما با بزرگ مردی چن دکتر شریعتی قیاس مع الفارغ گرچه شماهم افکار بزرگی داریدولی یار کجاومن خراب کجا امیدوارم شماهم مثل بقیه ازحرفی که بر خلاف میلشون بدتون نیاد
سروش اصلا اسلام شناس نیست بی خودی بزرگش کردن او فقط ادبیات فارسی خوب بلده می تونه حرف های دیگران را به صورت شاعرانه ارائه بده او هیچ وقت با اسلام شناسان واقعی حاضر نشد به مناظره بنشیند او برای دانشجویان رشته فنی حرفه ای سخنرانی می کند آنها که اطلاعات شان از اسلام در حد بالای نیست اگر او واقعا نظر دارد بیاید در بین فیلسوفان معاصر چوی مصباح جوادی املی عبودیت و…به مناظره بنیشیند آنوقت معلوم می شود آنچه در کوزه است می تراود
آقای سروش ازیک بی ماهیتی اندیشه آنهم به طور افراطی برخوردار است.تاجایی که به ایشاناین ظن می رود که یک ” دست آموخته ” باشد.تا درموقع لزوم برای ایجادفضای ضد روشنفکری اسلام شناسانه درایران وارد صحنه شود.ازقرآن استناد می کندبعد نظریاتی کاملا برخلاف نص صریح قرآن می داهد،به مولوی استناد می کند اما آنرا قالبی می زند که اندیشه مولوی با آن درتضاد است.او جایگاهی ندارد(اندیشه حبابی) که بخواهد اصلا با اسلام شناسان اولوالعزمی مانند شریعتی یا قرآن شناسی مانند آیت الله مطهری حتی درآراء هم بحث شود،بلکه بدلیل نسبی گرایی اخلاقی که عملا بدان پایبند است به نظریه اتش اعتقادی ندارد،وصرفا این نظریات انتزاعیات ذهنی هستند که ماهیت ندارند:وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْترََى عَلىَ اللَّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بَِايَاتِهِ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُون چه كسى است ستمكارتر از آنكه به خدا دروغ مىبندد يا آيات او را دروغ مىانگارد؟ هر آينه ستمكاران را رستگارى نيست.انعام 6:21
دکتر سروش مانند هر متفکر دیگر از آراء بزرگان پیش از خودش استفاده کرده ولی آنچه حاصل این مطالعات است منحصر به فرد است ، به خاطر داریم بحث تضاد دیالکتیکی را در بینش دینی سال چهارم دبیرستان ، و نهاد نا آرام جهان را در معارف دانشگاه ، و بحث های ایشان با بزرگان مارکسیت در سیمای جمهوری اسلامی ، و وارد کردن درس فلسفۀ علم در دانشگاهها توسط ایشان ، و همینطور تسلط ایشان را بر متون اخلاقی و عرفانی ، و … کمی انصاف داشته باشید !