من متهم می کنم، از محمد حیدری : «کوچکترین گناه این مرد بدنام کردن روحانیت است. او همکاری روحانیت با دستگاههای ظلم و جور علیه توده مردم را به صورت یک اصل کلی اجتماعی درآورد [و] مدعی شد که ملک و مالک و ملا و به تعبیر دیگر تیغ و طلا و تسبیح همیشه در کنار هم بوده و یک مقصد داشتهاند.»…«و خدا میداند که اگر خداوند نبود از باب «ویمکرون و یمکر الله و الله خیر الماکرین» در کمین او نبود او در ماموریت خارجش چه بر سر روحانیت و اسلام میآورد.»
این سخنان، قضاوت آیتالله مرتضی مطهری در آستانه انقلاب 1357 و در نامهای خصوصی به آیتالله خمینی درباره دکتر علی شریعتی است. او چنان از شریعتی برآشفته بود که حتی از آن را تدبیر خداوند مینامید.(متن کامل نامه را در شیخ شهید- انتشارات صدرا- صص39-46 ببینید) اما مگر شریعتی چه کرد که علاوه بر روحانیون سنتی، دشمنی روحانیان نوگرا را هم بهجان خرید؟
رویارویی شریعتی با روحانیت را باید در برنامه فکری او جستجو کرد. او که آهنگ ارائه تفسیری نو از دین داشت چارهای جز رویارویی با بخش بزرگی از ذهنیت مذهبی جامعه ایران نداشت و متولیان تفسیر غالب مذهبی هم روحانیان بودند.
بنابراین در گام اول این تفسیرهای شریعتی از دین بود که مناقشهانگیز شد. از طرفی شریعتی مجبور به نقد ساختار سازمانی و فکری روحانیت هم بود، چرا که مگر میتوان از دین سخن گفت و از متولیان آن چیزی نگفت؟ از اینجا بود که مناقشهی اولیه به رویارویی جدی منجر شد که تا تکفیر رسمی شریعتی نیز پیش رفت.
شریعتی بارها تاکید میکند که در اسلام بجای روحانی عالم دینی وجود دارد:«من، روحانیت را با علمای اسلامی یکی نمیگیرم، بلکه متضاد میبینم. در اسلام، ما دستگاهی، طبقهای یا تیپی به نام روحانیت نداریم. این اصطلاح خیلی تازه است و مصداق آن هم نوظهور. در اسلام ما عالم داریم در برابر غیر عالم نه روحانی در برابر جسمانی» (م.آ.20- ص119) «آقا روحانی است. یعنی مصرفش چیست؟ متفکر اسلامی است؟ نه. عالم اسلامی است؟ نه. سخنران اسلامی است؟ نه. نویسنده یا مترجم اسلامی است؟ نه. پس چیست؟ ایشان یکپارچه نور است، مقدس است. شخصیت دینی است. آبروی دین است» (م.آ.9- ص193)
«[در اسلام] سازمانی به نام روحانیت(Clerge) نیست و کسی روحانی حرفهای نمیشود. در اسلام میان مردم و خدا واسطه نیست، هر کسی مستقیما با او در تماس است.» (م.آ.22- ص198) «در اسلام روحانی نداریم، عالم داریم. رابطه آنان با مردم رابطه عالم و عامی و متخصص و غیرمتخصص است نه مقدس و غیر مقدس، متبرک و غیرمتبرک، روحانی و مادی، مرید و مراد.» (م.آ.4- ص390) «روحانی بارها گفتهام، که هم مفهومش و هم مصداقش و هم لفظش از فرنگ آمده خیلی هم تازه! همراه فکل و کراوات و دیگر مظاهر غربزدگی»(م.آ.7- ص101) در سال 1351 و در اوج سخنرانیهای شریعتی در حسینیه ارشاد، پدرش استاد محمدتقی شریعتی طی نامهای به فرزند، از او میخواهد که در انتقاد از روحانیان و تاریخ آنان، احتیاط بیشتری کند.
آنچنان که از پاسخ علی شریعتی برمیآید، استاد در بخشی از نامهاش مینویسد: «اگر امثال مجلسی را در عصر صفویه برای عملی که در ظاهر به نظر ما خلاف میآید، بدون در نظر گرفتن شرایط زمانه تخطئه کنیم، برای خواجه نصیر که بر خلاف دستور صریح قرآن که «ان المساجد للله» زمین را بهرسم مغول در برابر هولاکو میبوسیده، چه باید گفت؟ و اگر همه اینها را خطاکار بدانیم برای شیعه چه و که میماند؟»
شریعتی در پاسخ به پدرش مینویسد:«واقعا شیعه هیچ کس و هیچ چیز دیگر ندارد؟» و در ادامه همان سخن مشهورش را میگوید:«اکنون خوشبختانه، همانطور که دکتر تز «اقتصاد منهای نفت» را طرح کرد تا استقلال نهضت را پیریزی کند و آنرا از بند اسارت و احتیاج به کمپانی استعماری سابق آزاد سازد، اسلام از چارچوب تنگ قرون وسطایی و اسارت در کلیساهای کشیشی و بینش متحجر و طرز فکر منحط و جهانبینی انحرافی و خرافی و جهالتپرور و تقلیدسازی، که مردم را عوام کالانعام بار آورده بود و روشنفکر را دشمن مذهب و ترسان و گریزان از اسلام، آزاد شده است.»
با افزایش حملات روحانیان به شریعتی نقدهای او نیز تندتر شد. مرحوم مهندس بازرگان درباره ریشههای اختلاف شریعتی و روحانیت مینویسد:«روحانیت در همه ادیان و ادوار به دو دلیل با امثال دکتر شریعتیها ناسازگاری دارد. یکی اینکه تجدد و نوآوری را منافی با اصالت و استحکام دین دانسته، میترسند در مبانی و معتقدات مردم که تا حدود زیادی بر تشریفات و تحجر و سنتها و افکار کهن تکیه دارد، تزلزل حاصل شود و دلیل مهمترشان این است که اصلا نمیخواهند هیچ فردی که خارج از صنف و کسوت مقدس است وارد قلمروی واسطگی بین خدا و خلق خدا شده، عهدهدار مقام مکتسب آنها گردد[…] خلاصه، نامحرم و خارج از خانواده نباشد و دکانی در برابر دکان مالوف باز نشود.»(سعیدی- شخصیت و اندیشه شریعتی- ص23)
نقدهای بیپروای شریعتی به روحانیت از یک طرف و تفسیرهای نوگرایانه او از مفاهیم دینی از سوی دیگر، در ابتدا روحانیت سنتی را در برابر او قرار داد. در مرحله اول واعظان برخی مساجد تهران علیه شریعتی وارد میدان شدندکه مشهورترین آنها شیخ قاسم اسلامی،شیخ محمد علی انصاری، حسین روشنی و ابراهیم انصاری زنجانی بودند. به این جمع شیخ احمد کافی، واعظ و مداح مشهور مهدیه تهران را نیز باید اضافه کرد. آنان شریعتی را متهم به سنیگری، وهابیگری و مخالفت با اصول شیعه میکردند. در یکی از اسناد ساواک آمده است:« سید رضا صدر، امام جماعت مسجد امام حسین واقع در میدان شهناز، ضمن صحبتهای خصوصی گفته است من از آیتالله خوانساری پرسیدم رفتن معممین به حسینیه ارشاد چه صورتی دارد؟ او گفت با این برنامههایی که دارند رفتن به آنجا صلاح نیست. آنگاه اضافه نموده علت این موضوع این است که دکتر شریعتی و چند نفر دیگر علیه مذهب شیعه در آنجا صحبت میکنند.» (شریعتی به روایت اسناد ساواک-ج1-ص397)
در همین زمان حجه الاسلام محمد علی انصاری با انتشار جزوهای در نقد شریعتی نوشت:« تو به عنوان یک مومن و یک واعظ نباید محاسن خود را بتراشی، باید سخنرانیهایت را با نام خدا و پیغمبر شروع کنی، اهل بدعت را لعن و نفرین کنی، با ذکر مصائب امام حسین چشمان حضار را غرق در اشک و آه کنی و در پایان هم علاوه بر دعا برای سعادت مسلمانان از خدا بخواهی که در فرج امام زمان تعجیل فرماید.» ( علی رهنما-مسلمانی در جستجوی ناکجا آباد- ص384)
با انتشار سخنرانیهای جدید شریعتی همچون «تشیع علوی و تشیع صفوی» و «پدر، مادر، ما متهمیم»، حمله به شریعتی تندتر شد. حتی انصاری قمی خواستار حبس و اعدام شریعتی شد و از دولت خواست که با وی بعنوان جنایتکار و خرابکار برخورد کند. او به دولت، مردم و روحانیون هشدار داده بود که «در یک قرن اخیر، اسلام و تشیع هیچگاه دشمنی خطرناکتر و گستاختر از علی شریعتی به خود ندیده است.»(همان- ص389)
در همین ایام آیتالله مطهری با حسینیه ارشاد دچار اختلافات شدیدی در نحوه برگزاری مراسم و سخنرانان آن – از جمله شریعتی – شده بود و نهایتا به جدایی کامل او از ارشاد در اواخر سال 1349منجر شد. مطهری پس از خروج از ارشاد تلاش کرد تا نقد شریعتی و نوشتهها و گفتههای او را سازماندهی کند. در این زمان مجموعهای سه جلدی به قلم حسین روشنی در نقد شریعتی منتشر شد که بر اساس اسناد ساواک آیتالله مطهری در تدوین آن نقش داشت. در یکی از اسناد ساواک آمده است:«بنظر میرسد جزوهای در حال تدوین است که در این جزوه بر رد گفتههای دکتر شریعتی مسائلی ذکر شده و در عین حال اشکالاتی را که بر او گرفتهاند نگاشته شده است. جزوه مذکور توسط آقای روشن، پیشنماز مسجد الحسین واقع در خیابان اقبال پشت پارک خیام با همکاری عدهای از آقایان روحانیون از جمله آقای مطهری در حال تکمیل میباشد.» (شریعتی به روایت اسناد ساواک-ج2-ص21) این گزارش در تاریخ 21/2/1351 تهیه شده است.
همزمان برخی روحانیون نوگرای حوزه قم نیز نقد شریعتی را آغاز کردند. در همین راستا آیتالله ناصر مکارم شیرازی با چاپ مقالهای در مجله مکتب اسلام و با عنوان «آیا شورا مبنای حکومت اسلامی است؟» نظر شریعتی را نادرست دانسته و استدلال کرده بود که شیعه به انتخاب خلیفه بر اساس رای شور معتقد نیست و خلیفه را منتخب خدا و پیامبر میداند. چندی بعد مقالهای دیگر توسط آیتالله مکارم در همین نشریه منتشر شد که در آن نظریه دیگر شریعتی مبنی بر اینکه میوه ممنوع بهشتی «آگاهی» بوده است رد شده بود. مکارم شیرازی به شریعتی توصیه کرده بود که قبل از ارائه نظراتش با اهل فن مشورت کند. مجله مکتب اسلام قبل از آن هم در پاسخ به پرسش شریعتی درباره دعای ندبه که در جزوه «انتظار مکتب اعتراض» مطرح کرده بود، وی را به تندی نقد کرده بود.
برخی از این نقدها پاسخ شریعتی را نیز در پی داشت. او چند نامه به مکتب اسلام نوشته و به برخی دیگر از منتقدان خود نیز پاسخ داده است. برای نمونه او در پاسخ به یکی از این کتابها با عنوان «دفاع از اسلام و روحانیت، پاسخ به برقعی و دکتر علی شریعتی» نامهای تند به مدیر چاپخانه فیض قم نوشته و رونوشت آن را به آیتالله گلپایگانی و دیگر آیات عظام نیز فرستاد.
پیش از تعطیلی حسینیه ارشاد برخی مراجع حوزه علمیه نیز علیه شریعتی تحریک میشدند. در یکی دیگر از اسناد ساواک آمده است:«اخیرا از طلاب قم نزد آیتالله شهابالدین نجفی مرعشی و شریعتمداری مراجعه و اظهار داشتهاند که دکتر علی شریعتی در یکی از سخنرانیهایش در حسینیه ارشاد منکر امام زمان شده و گفته است دعای ندبه سند معتبر ندارد، آقای مرعشی گفته من دکتر شریعتی را نمیشناسم ولی اگر او چنین حرفی گفته باشد کافر است.» (شریعتی به روایت اسناد ساواک-ج2-ص11)
اوایل شهریور 1351، مخالفان مذهبی شریعتی موفق شدند که اولین فتوای رسمی علیه حسینیه ارشاد را بگیرند که در آن مقلدان از حضور در ارشاد و یا مطالعه کتب منتشرشده توسط آن منع شده بودند. نهم آبانماه نیز آیتالله سید محمدصادق روحانی در پاسخ به استفتایی که درباره حسینیه ارشاد علی شریعتی شده بود، نوشت: «نشریات اخیر موسسه فوقالذکر و سخنرانیهای نامبرده در این ایام پا به مرحله خطرناکی گذاشته…هرگز تصور نمیرفت…کار محاربه با تشیع و شیعهگری و محاربه با خاندان رسالت چنان اوجی بگیرد که موسسهای اینگونه آزادانه برخلاف مذهب تشیع و دین مقدس اسلام و قوانین آسمانی آن مطالبی را منتشر و سخنرانیهای زهرآلودی در آن بشود. در هر صورت با وضع فعلی این موسسه، حقیر شرکت در مجالس آنرا حرام میدانم.» چهاردهم آبان نیز فتوایی مشابه توسط آیتالله سید حسن طباطبایی قمی منتشر شد. ( اسناد انقلاب اسلامی- ج5-ص145)
با انتشار این فتاوی رسمی، زمینه تعطیلی ارشاد فراهم شد و در همان آبانماه 1351حسینیه ارشاد تعطیل گردید و شریعتی متواری شد. پس از تعطیلی ارشاد، فتاوی مذهبی علیه ارشاد و شریعتی به شدت گسترش یافت. دریکی از اسناد مربوط به این ایام به جلسهای در منزل شیخ حسین لنکرانی اشاره شده وآمده است: «وی در این جلسه بیشتر وقتش را به نقل مطالب کتب تالیف دکتر علی شریعتی بهخصوص کتاب کویر گذراند و به حضار توصیه میکرد آنها هم درباره نامبرده در هیچجا سکوت نکنند. حسین مجاهد[یکی از حضار] میگفت چون آخوندها حاکم بر دستگاه هستند بهموقع فساد شریعتی را تشخیص داده و حسینیه ارشاد را تعطیل کردند.» (شریعتی به روایت اسناد ساواک-ج2-ص112) در یکی از اسناد پیشنهاد شده بود:«چنانچه صلاح باشد مسئولیت اداره این حسینیه به عهده یکی از مراجع تقلید واگذار گردد تا هم دولت راحت شود و هم به این تشنجات پایان داده شود.»(همان- ص113)
از این زمان کلیه کتابهای شریعتی «مضره و تحریک آمیز» تشخیص داده شده و ممنوع اعلام شد.(همان-ص139) شریعتی نهایتا بهدلیل دستگیری پدرش، در تیرماه 1352 خود را تسلیم کرد و زندانی شد. حدود یک ماه پس از دستگیری شریعتی در یکی از اسناد ساواک آمده است: «روز دوشنبه 15/5/1352 دکتر سید محمد بهشتی، سید هادی خامنهای و چند نفر از طلاب قم به منظور دید و بازدید از مرتضی مطهری در منزل وی […] حضور داشتند. مطهری ضمن انتقاد از شریعتی گفت صرفنظر از افکار نادرست وی و غرور و اشتباهاتش، ضربه جبران ناپذیری بر هماهنگی روحانیت و طبقه تحصیلکرده زد و آنها را نسبت بهم سخت بدبین نمود و احساسات جمعی از جوانان خام را علیه روحانیون برانگیخت.» (عالم جاودان استاد شهید مرتضی مطهری-ص444)
همزمان کتاب بررسی و نقد، نوشته حسین روشنی که پیشتر ذکر آن رفته است، از سوی ساواک کتاب مفیدی تشخیص داده شد و پیشنهاد توزیع آن مطرح گردید. (شریعتی به روایت اسناد ساواک-ج2-ص213) لیکن در گزارشی دیگر،از آنجا که حتی این نقد ممکن است خواننده را به خواندن آثار شریعتی ترغیب کند و «کلیه آثار او مضره و تحریک آمیز است» با توزیع نقد آثار وی نیز مخالفت شد! (همان- ص216)
در اواخر اسفند ماه 1352، پس از 18 ماه حبس انفرادی، علی شریعتی آزاد و خانهنشین شد. بلافاصله پس از آزادی او موج جدیدی از فتواها علیه او آغاز گردید. آیتالله سید ابوالحسن قزوینی در پاسخ به استفتایی نوشته بود:«هرچند مدتی است کسالت دارم و قادر بر مطالعه نیستم، ولی نظر به مطالعه اجمالی، کتب مذکور مطابق با مذهب تشیع نمیباشد و انکار خاتمیت و انکار ضروری دین اسلام است.»(اسناد انقلاب اسلامی-ج2- ص206)
علامه سید محمدحسین طباطبایی در پاسخ به استفتایی نوشت:«اینجانب نوشتههای دکتر شریعتی را هرگز تصدیق نکرده[ام]… نوع مطالب ایشان اشتباه و طبق مدارک دینیاسلامی غیرقابل قبول است.» آیتالله سید کاظم مرعشی هم در پاسخ به استفتایی دیگر خرید و فروش کتب شریعتی را حرام دانست. همچنین آیتالله سید علی اصفهانی اعلام کرد:«نوشتجات نامبرده مشتمل بر اباطیل گوناگون است» و خرید و فروش کتب مذکور را حرام اعلام کرد. با اینهمه فروش کتابهای شریعتی بصورت مخفیانه و غیرقانونی هر روز گسترش بیشتری مییافت.
اردیبهشت 1356 شریعتی موفق شد که از ایران خارج شود، لیکن سرنوشت چیز دیگری در آستین داشت. او روز 29 خرداد 1356 در انگلستان درگذشت و مبارزان را در حیرتی بزرگ فرو برد. آخرین فتواهای مذهبی علیه شریعتی پس از مرگ وی آغاز شد. در این زمان حضرات آیات ابوالقاسم خویی، شهابالدین مرعشی نجفی،شاهرودی،عبدالله شیرازی، مالک حسینی، علی نمازی و… فتاوی مشابهی علیه شریعتی صادر کردند. در این زمان تلاشهایی هم شد که فتوایی له یا علیه شریعتی از آیتالله خمینی صادر شود لیکن ایشان در اینباره همواره سکوت کرد. در یکی از اسناد ساواک آمده است:«شدیدترین وضع اختلافات بین طرفداران شریعتی و مخالفین وی فعلا در مدرسه حقانی است، زیرا یکی از مدرسین آن مدرسه به نام مصباح یزدی که از موسسین در راه حق نیز میباشد، از مخالفین سرسخت شریعتی است.
لذا طرفداران شریعتی در جلسات درس وی شرکت نکرده و مقالاتی را بر رد شریعتی مینویسد پاره میکنند و شاگردان مصباح هم مقالات شریعتی را پاره میکنند…قرار است برای چهلم مصطفی خمینی، آقای مرتضی حایری به اتفاق شهابالدین اشراقی به عراق مسافرت کنند و شهابالدین اشراقی در این مسافرت نامهای از خمینی بگیرد که صراحتا در آن بنویسد شریعتی از ما نیست، او را نفی کند… اگر چنین اعلامی از جانب خمینی در مورد شریعتی صادر شود، دیگر طرفداران شریعتی ساکت شده و بکلی از بین خواهند رفت. »(همان- ص368)
آیت الله محمد یزدی – رئیس سابق قوه قضائیه و رئیس جامعه مدرسین قم- در خاطرات خود از جلسه مدرسین قم پیش از انقلاب برای تصمیمگیری درباره شریعتی مینویسد:«آقای مصباح در آن ماجرا قائل به دیدگاه خاصی بودند و بقیه اعضای جامعه در برابر ایشان قرار داشتند. جلسه مزبور در منزل آیتالله حسین نوری همدانی تشکیل شده بود و بحث به مرز کفر و ایمان رسیده بود…بعضیها صریحا شریعتی را تکفیر میکردند و بعضی دیگر نظر ملایمتری داشتند… پس از شور و مشورت، آقایان به این نتیجه رسیدند که اعلام کفر در مورد شریعتی بازتاب خوبی ندارد و در کل به مصلحت اسلام و مسلمین نیست.» (خاطرات-481) به این ترتیب بخشی از روحانیون نزدیک به آیتالله خمینی نیز که بعدها وارد حکومت جمهوری اسلامی شدند، تنها به دلیل مصلحت از اعلام کفر شریعتی خودداری کرده بودند.
کمتر از 6 ماه از مرگ نابهنگام شریعتی، نگذشته بود که در اوج تکفیرها و تفسیقهای نیروهای سنتی مذهبی درباره وی، نامهای به امضای مهندس مهدی بازرگان و آیتالله مرتضی مطهری منتشر شد. این نامه که به خط آیتالله مطهری نگاشته شده، تاریخ 23/9/1356 را بر خود دارد. انتشار نامه مهندس بازرگان و آیتالله مطهری درباره شریعتی ابعاد گسترده مناقشه بر سر او را آشکارتر کرد. آیتالله مطهری، نامه را چنین آغاز میکند: «نظر به اینکه مسائل مربوط به مرحوم دکتر علی شریعتی مدتی است موضوع جنجال و اتلاف وقت طبقات مختلف و موجب انصراف آنها از مسائل اساسی و حیاتی و وسیله بهرهبرداری افراد و دستگاههای مغرض گردیده است، اینجانبان تبادلنظر در این مسائل را ضرور دانستیم.»
در ادامه نامه آمده است: «اینجانبان که علاوه بر آشنایی به آثار و نوشتههای مشارالیه، با شخص او فیالجمله معاشرت داشتیم، معتقدیم نسبتهایی از قبیل سنیگری و وهابیگری به او بیاساسی است و او در هیچ یک از مسائل اصولی اسلام از توحید گرفته تا نبوت و معاد و عدل و امامت گرایش غیراسلامی نداشته است» اما در این نامه آنچه مناقشهها را افزون کرد، بخش پایانی آن بود. نویسنده نامه در این بخش آورده بود: «ولی نظر به اینکه تحصیلات عالیه و فرهنگ او غربی بود و هنوز فرصت و مجال کافی نیافته بود در معارف اسلامی مطالعه وافی داشته باشد، تا آنجا که گاهی از مسلمات قرآن و سنت و معارف و فقه اسلامی بیخبر میماند، هر چند با کوشش زیاد به تدریج بر اطلاعات خود در این زمینه میافزود، در مسائل اسلامی – حتی در مسائل اصولی – دچار اشتباهات فراوان گردیده است که سکوت در برابر آنها ناروا و نوعی کتمان حقیقت […] است»
مهندس بازرگان چندی پس از انتشار این نامه و واکنشهای محافل سیاسی و روشنفکری، اعلام کرد که امضای خود را از این نامه پس میگیرد. ظاهرا متن نامه را آیتالله مطهری بدون موافقت نهایی بازرگان منتشر کرده بود. اما انتقاد آیتالله مطهری با شریعتی، در این نامه، بعدها به مخالفتی همهجانبه تبدیل شد که نمونه آنرا در نامهای که به آیتالله خمینی نوشت و بخشی از آن در ابتدای این نوشته آمده است را دیدیم. مطهری در همان نامه خطاب به رهبر فقید انقلاب مینویسد: «عجباً! میخواهند با اندیشههایی که چکیده افکار ماسینیون مستشار وزارت مستعمرات فرانسه در شمال آفریقا و سرپرست مبلغان مسیحی در مصر و افکار گورویچ یهودی ماتریالیست و اندیشههای ژان پل سارتر اگزیستانسیالیست ضدخدا و عقاید دورکهایم جامعهشناس ضدمذهب است، اسلام نوین بسازند، پس وعلیالاسلام السلام»
بالاخره رویارویی روحانیت و شریعتی به سطح نوگراترین روحانیان همدوره شریعتی نیز کشیده شد چرا که از دیدگاه همه روحانیان، آنچنان که در نامه علنی مطهری نیز آمده بود، شریعتی از برخی مسلمات «فقه اسلامی» عدول کرده بود و این برای روحانیان قابل تحمل نبود. با اینهمه بعدها بسیاری از سخنان شریعتی به میان مردم رفت و تبدیل به مسلمات تفکر شیعی معاصر ایران شد، چنانچه روحانیان نیز به ناچاربخشی از این نقدها را پذیرفتند.
عنوان : من متهم می کنم، از محمد حیدری
سلام
مهندس بازرگان درقضاوتشون تاحدودی تند رفته بودند چون اگه به فرض یک روحانی مثل خوارج دچار تحجر ویا انحراف فکری بود کلیه روحانیون رو زیرسئوال می بردند،وخیلی از جوونها رو به اشتباه می انداختند.
VAGHEAN MOTEASEFAM
چه سخت است که افکار انسان خیلی جلوتر از افکار اطرافیانش باشد ، تا قبل از خواندن مطالب بالا برایم قابل درک نبود که چرا شریعتی در بیانات و اشعارش تا به این حد عمیق به تنهایی مینگرد و از حرفهایی برای نگفتن صحبت می نماید ، خداوند روحش را شاد فرماید .
به شهادت بعضی از دوستان دانشجو که قبلا دوران دکتر شریعتی را درک کرده بودند افکار و سخنرانی های دکتر سد بزرگی در برابر گسترش کومونیسم در میان جوانان ایرانی دانشجو شده بود بنحویکه ایشان مسلمانی خویش و روحیه انقلابی خود را مدیون دکتر شریعتی میدانستند. امام خمینی نیز شخصیتی وارسته بود و خود ایشان از قشر روحانیت دلی پرخون داست و از ایشان جز این انتظار نمیرفت که وقتی از شریعتی تمجید نمیکند لا اقل تکفیرش نکند زیرا اگر شریعتی نبود دانشجویان پیرو خط امامی وجود نداشتند
این را هم بگویم تا پیش وجدانم آسوده باشم بنده فردی شدیدا مذهبی هستم و کتب مذهبی آقایون را زیاد مطالعه کردم لیکن تنها با مطالعه آثار دکتر شریعتی واقعا و از صمیم قلب آرزوی شهادت در راه امام حسین را کرده ام
در خصوص شریعتی البته بعضا اختلاف برداشت های میان شهید بهشتی، شهید مفتح و شهید صدر از یک سو و علامه طباطبایی، شهید مطهری و آیتالله مصباح یزدی از سوی دیگر وجود داشت. به طور کاملا طبیعی برخی انتقادات شهید مطهری و آیتالله مصباح از شریعتی را شهید بهشتی قبول نداشت و بعضاً درصدد پاسخ به آنها برمی آمد و بحثی علمی در می گرفت.
شهید بهشتی در عین حال به کسانی که در مقابل انتقادات منطقی آیتالله مصباح موضع می گرفتند هم واکنش نشان می داد و می گفت: «مگر همین شما دوستان نبودید که من در اولین یا دومین دیدار به شما انتقاد کردم و گفتم چرا در برابر انتقاد منطقی جناب آقای مصباح از کارهای دکتر شریعتی، حساسیت بیجا نشان می دهید؟ مگر یادتان رفته؟»
شهید بهشتی البته چون برخی دیگران، منتقد شریعتی بود. او تأکید می کرد: «من مکرر گفته ام دکتر شریعتی بیش از آنکه یک اندیشمند باشد، شاعر است؛ روی قریحه حرف می زند، روی سینه حرف می زند، و این بزرگترین انحراف و خطای اوست.» آیتالله بهشتی با اشاره به سخنان شریعتی تصریح می کرد: «در این بازشناسی خامی های فراوانی دارد و کار تحقیقی مستندش از کار قریحهای و ذوقی اش بسیار کمتر است. من می دانم که او در این برداشت های سلیقه ای و ذوقی که می تواند با خطاها و اشتباهات و انحرافات همراه باشد، ضررها هم زده و یا می زند.»
شهید بهشتی البته معتقد بود شریعتی سودهایی هم برای انقلاب و اسلام داشته است و نباید او را کاملاً نفی کرد. علامه طباطبایی، شهید مطهری و آیتالله مصباح یزدی اما معتقد بودند آسیبی که شریعتی در آن برهه به اسلام می زند، قابل جبران نیست. عباراتی که شهید مطهری برای شریعتی در آن برهه تاریخی به کار می برد، گاه به تندی می گراید، در حالی که آیتالله مصباح حاضر به مناظره با شریعتی می شود، علامه طباطبایی حتی شریعتی را به حضور هم نمی پذیرد.
این همه در حالی بود که امام هم موضعی منفی نسبت به شریعتی داشت. وقتی سید حمید روحانی از امام درخصوص علت عدم استفاده از واژه “مرحوم” برای دکتر شریعتی در یکی از نامه هایشان سوال کرد و خطاب به امام گفت: “خوب بود اقلا یک کلمه مرحومی شما می نوشتید، اینکه تأییدی نمی شود”، امام فرمودند: «اگر او را مُسلِم می دانستم، می نوشتم!»
علی مطهری هم با ذکر خاطره ای این موضع امام در مورد شریعتی را تأیید می کند. او می گوید: «پدرم در منزل درباره مسائل اجتماعی و سیاسی و گروه ها و افراد مخالف خود صحبت نمی کردند، مگر اینکه سوال می کردیم. در این صورت هم بهطور مختصر جواب می دادند. مثلا در باب مسئله دکتر شریعتی یک روز از ایشان در منزل سوال کردم نظر امام درباره دکتر شریعتی چیست؟ فرمودند نظر امام از نظر من تندتر است.»
؟
پدر من فردی مذهبی هست اما میانه رو….میگفت ما انقدر تحت تاثیر صحبتهای تعصبی این روحانیون قرار گرفتیم که دیگر هیچ چیز را قبول نمیکردیم….گفت اما این شریعتی بود که من رو براه آورد و باعث شد که حس دفاع از وطن در من زنده بشه و برم جبهه
میگه مظلوم ترین فرد تاریخ معاصر شریعتی هست!
با عرض سلام به دوستان.
متاسفانه تفریط در تکفیر کار زشت و نامناسبی است.
دکترعلی شریعتی انسان عالمی بودوسخنان زیبایی دارد
اماواقعیت این است که درمباحث دینی جامع نبودند.همانگونه که یک عالم دینی نمیتواند سدبسازد یک مهندس هم نمیتواند صاحب ایدیلوژی دینی باشد.نمیگویم نمیتواند اطلاعات دینی داشته باشد.بلکه میگویم نمیتواند صاحب نظرباشد مگرعمرش رادراین راه بگذارد.
اما ایکاش روزی برسد که هر کس آزادانه حرف خودرابزند.
با سلام
کسانی که گفته اند دکتر شریعتی با روحانیت مخالف بوده است بایستی بدانند که نه کتب ایشان را بدرستی مطالعه کرده اند و نه اینکه فهمیده اند منظور شریعتی از روحانیت چیست. علی شریعتی با اصل علمای مجتهد هیچ مخالفتی نداشت بلکه آن را از ضروریات می دانست اما با یک عده از روحانیون که به نام دین زیر ردای عالم دینی بدون کوچکترین لیاقتی بر مردم حاکم اند مخالف بود و این شریعتی بود که عالم دینی مسئول شیعه را از روحانیت بی مسئولیت جدا کرد.
در مورد نداشتن اطلاعات فقهی هم خود دکتر در کتابهایش ذکر کرده که من اطلاعات فقهی ندارم و هرچه می نویسم برداشت های شخصی ام از دین است.
و برای همین تایید یا عدم تایید برخی ها هیچ سنخیتی ندارد.
و ما بجای دامن زدن به این اختلاف ها بهتر است بدانیم که خود شریعتی گفته اختلاف نظر در جامعه سبب پویایی جامعه است. و در زد و برخورد این اندیشه ها است که می توان دین را فهمید.
آقای قبیله قلم سلام علیکم.این مطالب شمابسیارمنطقی وجالب بود.شمابه نکات خوبی اشاره نموده ایدکه عین واقعیت است من ازشماتشکرمی کنم.احسنت برشما
ضمناًاینکه به نقل عده ای که گفته شده: دکترشریعتی اطلاعات فقهی نداشت جای بس تعجب وبلکه صحیح ترمسخره است!!!انگاراین آقایان یادشان رفته که هردانشمندی درحوزه دانش خودصاحب نظراست واین خصوصیت فقط خاص دکترنیست ایشان درحیطه علمی خودکه تاریخ مذاهب است بسیاربسیارجذاب وزیباسخنرانی هاکرده وکتابهانوشته اندمگرآقایان فقیه وعالم دینی، ازعلوم طبیعیّات وریاضی وفیزیک وامثال ذالک سردرمی آورند؟!بسیاری ازآنهاحتی اسم خودرانمی توانندبه لاتین وانگلسی بنویسندومن جمله استادمطهری که اصلاًمعلواتی دراین زمینه هانداشت!پس آیانبایدهیچ نظرفقهی داده وسکوت رااختیارکنند؟درحالی که دکترشریعتی مسلط به چندزبان خارجه بودکه چندکتاب خارجی رابه فارسی روان ترجمه کرده است ازجمله کتاب سلمان فارسی پس دکترشریعتی یک دانشمندبزرگ وازمفاخرماایرانیان است که به اوافتخارکرده وبرای روحش فاتحه ای قرائت می کنیم.والسلام
خوب مثل اینکه شما توجه ندارید که اسلام برابر فقه نیست!!
در ضمن ، در مورد کتاب اقتصاد مطهری ، ایشان چه تحصیلات و اطلاعاتی در مورد اقتصاد داشته اند به نظرتان؟؟
با سلام
آقای ناظری آیا شما حوزه ی وسیع علم اقتصاد را محدود به معدود احادیث فقهی که ایشان در این زمینه مطرح نموده میدانید؟(مثل ربا و امثالهم).”اقتصاد اسلامی”این کتابی است که آقای مطهری مرقوم نموده اند؟پس چرا واقعا با این رساله ی اقتصادی مشکلات حاد اقتصاد جامعه بشری را حل نمیکنند؟!!نه عزیزم”اقتصاد اسلامی”به معنی واقعی منحصر به کتابی که شما اشاره کرده اید نیست.به راستی اگر ایشان “علم اقتصاد”داشتند میبایست بر مبنای قرآن و احادیث یک طرح اقتصادی نوین و قابل ارائه به کل بشر طرح مینمودند و بشریت را از این مشکل برای همیشه نجات میدادند.اسلام و قرآنی که ما میشناسیم قابل ارائه به تمام بشریت و نجاتبخش همه آنهاست فلذا اقتصادی که از دل آن بیرون می آید نیز باید واجد همین شرایط باشد.پس لطفا آقای مطهری را به صرف نوشتن رساله ای درباره ی اقتصاد,”اقتصاد دان” ندانید…
مثل اینکه اشتباه برداشت نموده اید ، دوستی فرموده بودند شریعتی بدون اینکه فقه بداند در مورد اسلام صحبت می کرد و من برایشان مثال نقضی از آقای مطهری و اقتصاد زدم. البته همانطور که می دانیم استاد آقای مطهری ، آیت الله خمینی فرموده بودند اقتصاد مال خر است ، حال این اقتصاد اسلامی یعنی چی بماند.
آقای ناظری سلام علیکم.لازم است همت کرده ودوباره مطلب من رابخوانیداتفاقاًحمیدآقاخوب متوجه شده اندکه من چه گفته ام وبرعکس شایدشمامطلب من رادرست متوجه نشده ایدمن نوشته ام:امثال استادمطهری که اصلاًمعلواتی دراین زمینه ها(علوم طبیعیات ،مثل ریاضی،فیزیک وشیمی،)نداشتند!پس آیانبایدهیچ نظرفقهی داده وسکوت رااختیارکنند؟!
یعنی ایشان درحوزه فقه وازاین قبیل که رشته آنان است صاحب نظربوده وبایدنظربدهندونظرشان محترم است ونه اینکه مثل معلم بزرگ، دکترشریعتی که یک دانشمندبه تمام معناست وباب میل آنان صحبت نکرده وحتی باشجاعت تمام نظرات خودراداده ودرحقیقت تودست وپای عده ای که عادت نموده اندتاهمه، صمٌ بکمٌ عمیٌ فهم لایعقلون آنان راتصدیق نمایندپیچیده است کنارزده واوراتکفیرنمایند!!!!
ممنون ازشماوالسلام.
سلام
گویا اشتباهی شده است,به نظر من هم شما اشتباه برداشت کرده اید.چون اگر منظورتان از “دوستی”همان جناب “یکتا پرست”است که ایشان کامنتشان در رد ایراد”شریعتی که فقه نمیدانسته چرا در این باره نظر داده است”می باشد.یعنی با شما هم نظر هستند و چون من فکر میکردم شما نیز جزو همان دسته ی مخالفان اظهار نظر شریعتی در دین(چون فقه نمیدانست)هستید خواستم جوابتان را بدهم.چون من فقه ندانستن شریعتی را دلیل بر این نمیبینم که در مورد دین اظهار نظر نکند و ننویسد.که گویا با شما همنظرم.
والسلام علی من اتبع الهدی
من آیت اله مطهری و مصباح را بشتر قبول دارم تا شریعتی را
عجب!!
نه بابا!!!
ببخشیدمنظورشما از بابا ایت الله مصباح است؟
اگرمنظورتان مصباح یزدی است نگوئید: نه بابا
بگوئیدبله بابا لبیک بابا !!!
مرحوم دکتر شریعتی مرد بزرگی بودن که عزت رو به اسلام و تشیع برگردوندن
ایشون الگوی آزادی فکری برای همه هستن
با حرف هایی که میزدن ترس از فکر کردن رو در ملت عقب مونده از بین میبردن
البته به گفته خودشون اطلاعات زیادی در زمینه ی فقهی نداشتن چون ضروری نبود، ایشون به مسائل ریز فقهی توجه نمی کردن و مشغله ی فکری ایشون اصول و پایه های دین و مذهب بود
سلام علیکم.تحصیلات من الهیات است وباکتابهای مختلف معقول ومنقول علماءکلنجاررفته وآنهارامطالعه کرده ام اگرراستش رابخواهیدبنظرشخص من، می توان گفت تقریباًهمه کتابهای آنان دریک دائرمداری مشابه دورمی زندوتعصب درآن هویدا است ومعمولاًتحمل مخالف نداشته وباابزارتکفیروتفسیق مخالفان خود، درصددانتقام جوئی وتخطئه طرف مقابل می باشندخصوصاً اگرآن شخص چون خودشان معمّم وروحانی نباشد!امابدانیدمن از زمانی که من باکتابهای دانشمندبزرگ واستثنائی دکترعلی شریعتی روبروشدم یک تحول بزرگ دراندیشه ام ایجادشدانگارگم شده ای داشتم وآن رایافتم افکاراین مردبزرگ وقلم توانای اوجوان ساز،جامعه سازو زنده کننده وجدان هاست بینش اوبینش انبیاء واولیاءالهی است شخصیت اونه فقط منحصربه مذهب شیعه ونه عالَم اسلام وبلکه نمونه ومشعل هدایت است برای بشریت که براستی عملاًدرجهت فطرت الهی وسنت اسوه حسنه وشخصیت عقل کل، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم قدم برداشت وقلم زد.
سلام علیه یو م وُلد ویوم مات ویوم یُبعث حیاً
سلام علیکم.اینکه شمابرای گرفتن نظرات کاربران خود،ثبت ایمیل راازآنهاخواسته ولازم دانسته ایدبنظرم اصلاًکارمعقولی نیست چون بسیاری امتناع دارندازاینکه ایمیل خودرابه هرکس وهرجابدهندودرنتیجه ضریب نظرات ارسالی برای شمابسیارکم می شود.بقول یکی ازدوستان،انگارسایت شماهم مثل بسیاری سایت ها، شبیه به یک پایگاه اطلاعاتی شده است! لذالازم است برای این کارتان تجدیدنظرکنید.والسلام
اطلاعات کاربران این وب سایت به صورت 100% خصوصی بوده و تحت هیچ عنوان در اختیار کسی قرار نمی گیرد.
اینکه ما ایمیل آنان را اجباری کرده ایم برای آن است که امکان دارد پاسخی به نظر آنان داده شود و وی از آن بی خبر باشد. این سایت به صورت اتوماتیک پاسخ نظرات را به آن شخص ایمیل نموده و وی را با خبر می سازد.
اگر شما ایمیلتان را درست داده باشید ، همین پاسخ بنده به جنابعالی نیز از طریق ایمیل به دستتان می رسد.
سلام علیکم.بله پاسخ های شماکه حاکی ازتشکربوده وباسرفصل آفرین برشمامی باشد،برایم آمده است.ممنون
سلام بردکترعلی شریعتی مردمبارزه باخرفات صفوی وآخوند های درباری. شادی روحش صلوات.
سلام برشما
جدال دکترعلی شریعتی باگروهی روحانمای متحجر،متعصب،بیسوادوازخود راضی… و نهایتاً رسواکردن بعضی عقایدباطله آنان، برگ برنده ای است بس نفیس وارزشمند درکارنامه مبارزاتی آن فقیددانشمند.
درودخدابردکترعلی شریعتی ونفرت بردشمنان او
سلام برشما
جدال متقابل دکترعلی شریعتی باگروهی روحانی نمای متحجر،متعصب،بیسوادوازخود راضی… و نهایتاً رسواکردن بعضی عقایدباطله آنان، برگ برنده ای است بس نفیس وارزشمند درکارنامه مبارزاتی آن فقیددانشمند.
درودخدابردکترعلی شریعتی ونفرت بردشمنان او .والسلام
سلام
درود خدا قطعا بر همه ی مظلومان بر حق تاریخ خواهد بود…از جمله معلم شهید دکتر علی شریعتی…پیشگام مبارزه با خرافات و آخوندیسم
سلام علیکم.
دکترعلی شریعتی شیرمیدان مبارزه باخرافات آخوندی. اودرسی ماندگار به جوانان دادکه ای جوانان نپرسیده هرسخنی راتصدیق نکنید.
دکتر، بخصوص جامعه آخوندی رابه رگبارانتقادهای علمی ومحکم خودبست! بطوری که هنوز هم نام او لرزه براندام شان می اندازد.