«بودن»ت چه حاضر چه غایب
نه هیچ چیز مهم نیست ، هیچ چیز مهم نیست ، نه پسندت ، نه نپسندیدنت ، نه مهرت ، نه کینت ، نه حضورت و نه غیبتت ، نه زشتی ات و نه زیبایی ات ، هیچی ، هیچت! – یعنی چه ؟ این همه بی تفاوتی؟ – آری هیچ ، هیچ چیزت برایم …
كويريات از دکتر علی شریعتی
نه هیچ چیز مهم نیست ، هیچ چیز مهم نیست ، نه پسندت ، نه نپسندیدنت ، نه مهرت ، نه کینت ، نه حضورت و نه غیبتت ، نه زشتی ات و نه زیبایی ات ، هیچی ، هیچت! – یعنی چه ؟ این همه بی تفاوتی؟ – آری هیچ ، هیچ چیزت برایم …
«سیگاری بر لب ، سری بر دو دست نگاهی به گوشه ای میخکوب، اندیشه ای غرق در اعماق دور رنج ها، دلی سرشار از درد، لبخندی بیزار ، چشمانی بی اعتنا به هر چه و هر که هست و می توان دید و روحی تلخ و گرفتار و چهره ای همواره در پس سایه اندوه …
این «بث الشکوی ها » نه کتاب است و نه مقالات ، « صمیمانه ترین نامه ها نامه هائی است که به” هیچ کس” می نویسم» و «سخنی از حقیقت سرشار است که هیچ مصلحتی گفتن آن را ایجاب نمیکند ». و اینها است « حرفهایی که هر کسی برای نگفتن دارد». سخن ، چه …
برای آنکه دل به آب و آبادی زندگیش بسته ، کویر یک نوع دلزدگی است . صدمه ای برای سعادت و لذت و آرامش و از دست دادن «خوشبینی» ! خوشبینی آنکه بر سایه ی درختی لمیده و آخور آباد کرده و پهلو از خوشبختی برآورده و از خودش خوشش می اید و …
نسان فواره ای است که از قلب زمین عصیان می کند و در این جستن شتابان و شورانگیزش ، هر چه بشتر اوج می گیرد بیشتر « پریشان و تردیدزده » می شود . اندک اندک هیجانش آرام می گیرد و میل بازگشت او را در انتهای راه انحنایی میافکند که هم صعود است هم …
حرف هایی هست که کلماتش همچون سپند بر آتش ، در مجمر روح بی قرارند و آدمی را سراسیمه و بیتاب همچون روح سرگردان از شهر و دیار برون می کشانند و در جستجوی مخاطب همچون مولانا در قونیه بر لب استخر آبی و یا همچون «مهر» در آغوش مرم محرابی و یل همچون سلمان …